loading...
آسمانی ها
حسین بازدید : 66 سه شنبه 05 اسفند 1393 نظرات (0)

سعدی

اکسیر عشق

از در درآمدی و من از خود به در شــدم

گویی کزین جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه، تا که خبر می دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم

گفتم ببینمش مَگَرَم دردِ اشتیاق

ساکـن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم

چون شبنم اوفتاده بُدم پـــیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عَیّوق بر شدم

دستم نداد قوّتِ رفتن به پیشِ دوست

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بـشنـوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

کاوّل نظر به دیدنِ او دیده ور شدم 

بیزارم از وفایِ تو، یک روز و یک زمان

مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودی به صیدِ من من 

خویشتن اسیرِ کمندِ نظر شدم

گویند رویِ سرخِ تو، سعدی، که زرد کرد؟

اکسیر عشق بر مِسَم افتاد و زَر شدم

سعدی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: آنچه را که برای خود می پسندی، برای دیگران نیز، بپسند. ❁منتظر نظرات خوب و سازندتون هستم❁
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مطالب وبلاگ در چه سطحي است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 49
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 106
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 130
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 210
  • بازدید ماه : 210
  • بازدید سال : 1,799
  • بازدید کلی : 26,184
  • کدهای اختصاصی
    ★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★